- صب هاکردن
به صبح رساندن شب
معنی صب هاکردن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
موی دماغ کسی شدن
پیشگیری از نزاع
موقعیت و فرصت مناسب پیدا کردن، عادت کردن، راضی کردن
چرب کردن
چس هکاردن
تحمیق نمودن، غافل ساختن کسی
خارج کردن، تیراندازی کردن، گوزیدن
ردیف کردن، سر و سامان دادن، رضایت کسی را جلب کردن
ریختن و جا دادن، جا کردن
رد کردن، دور کردن
جوانه زدن درخت، غیبت کردن، زیرقول زدن
مرتب کردن، جور کردن
ریز کردن، خورد کردن، شکستن
فزونی یافتن، اضافه شدن، برآمدن برنج در حال پخت، ری آمدن
سوار کردن
چرب کردن، روغن مالی کردن
جمع آوری کردن، مرتب کردن
حوصله و شکیبایی به خرج دادن
شکافتن، باز کردن، جدا کردن
پنهان کردن، خم کردن
پوست سبز گردوی تازه را جدا کردن مرمّت کردن ابزار دندانه
کچ کردن، پیچاندن، منحرف کردن
بستن در، بدرقه کردن
پیله کردن، لجاجت به خرج دادن
قی کردن، کنار نهادن
بریدن پای حیوان زنده، چاق شدن، فوت کردن، دمیدن، باز کردن، پی بردن، پی بردن به اسرار
چیره کردن، غالب کردن، زاویه دادندسته های شالی به گونه
تا کردن، متورم شدن، ساختن، کنار آمدن، بند انداختن صورت
پس گردنی زدن، ضربت زدن، افروختن آتش
تیز کردن
ورم کردن، درد کردن، دچار تب شدن
عصبی شدن و لج کردن
پایین آوردن، از بالا به پایین ریختن برگ از شاخه های و سرشاخه
خیس کردن، کسی را بی اندازه خسته کردن